نیش عقرب
با تو در ثانیه ها
کاش دلها در چهره ها بود

زندگی پرنده مشرق زمین فلسفه و عرفان گاهی باید رفت من خودمم عصر نفرین شده


نیش عقرب

چقدر سخت است در هوایی نفس بکشی

که مردمش سالهاست با خرد بیگانه اند

چه دشوار است قدم در زمینی بگذاری

که در بازارش نیش عقرب می فروشند

دل شکسته و رنجور از این همه قدمها و نفسها

به دور از جماعت به من واقعی ام پناه میبرم ...

 و در خود فریاد میزنم  ،

شرنگ بود ... !   دروغ بود ... !   فریب بود ... !  

هر چه گفتند هر چه نگاشتند

دیگر بس است ...  !!

نفس را در سینه در بند می کنم

و زنجیر بر پای می آویزم ... تا در امان باشم ،

از گزند جماعت بی خرد !!!

ج _علیخانی



نظرات شما عزیزان:

s
ساعت0:36---18 آبان 1391


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : جعفر علیخانی تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به با تو در ثانیه ها مي باشد.