باز هم شب ، باز هم سکوت ،
باز هم توهم شبانه ی دیوارهای تاریک زندگی .
امشب تپش های خسته ی ، دل زخم خورده ام
تنها همدم و نوازشگر سینه ی پردردم هستند.
شبی که با حضور خود هجوم بهانه ها را در بغل دارد
و چشمانم همچنان خیره بر دیوار خاطراتی ست
که خشتهای آن بوی یاس و شبنم ندارد
امشب شروعی زیبا خواهم داشت برای باران اشکها
و بوسه برخلوتی ناخواسته خواهم زد برای دفن یادها
دل بیمار من امشب مرثیه می سازد
بر ترانه ی غربت عشق و جنون
و زمزمه می کند سرود تنهایی را
امشب در سنگینی ثانیه ها ... فریاد خواهم زد ...
من عزا دار خاطرات گذشته ... !
و معشوقه ی ... سکوت و ... تنهاییم . !!
ج _ علیخانی