بعضی وقتا ،
آدم به نقطه صفر زندگی میرسه .
میدونین چی رو میگم ؟
اونجایی که بودن و نبودن یا وجود و عدم ، در یه کفه ی ترازو قرار می گیره
و هیچ کدومش نمی تونه اون یکی رو بهونه کنه !
گاهی اوقات ،
توی جاده ی زندگی به جایی می رسی که رفتن و نرفتن دیگه برات معنا نداره !
خیلی راحت بگم دیگه ابتداء و انتهایی وجود نداره و فرقی هم نداره که کجای جاده باشی!
این مقدمه رو گفتم برای اونایی که تو جامعه یا درمحیط عمومی یا توزندگی شخصی شون ،
در مقابل برخورد و رفتار بعضی افراد که شاید فقط ظاهرشون آدم نماست !
به این نقطه میرسن و مجبور به تحمل هستند!
تحمل آدمکهای نخ نمایی که برخلاف ادعا و غرور کاذبی که دارن
هیچ نمادی ازانسانیت رو نمیشه تو وجودشون دید !
چه خوب بود که هیچ وقت به نقطه صفر زندگیمون نمی رسیدیم !
ای کاش بودن و نبودنمون برای دیگران فرق داشت .
ای کاش هیچ وقت آدمکی نخ نما توی زندگی نبودیم تا دیگران مجبور به تحملمون بشن !!
ای کاش برای چند لحظه هم که شده انسان بودیم !!
ج _ علیخانی