با تو در ثانیه ها کاش دلها در چهره ها بود
|
||||||||||||||||||||||||||
Design by : NazTarin
|
الهی از سرگشتگی های دنیا و روزگار خسته و دل نگرانم میخواهم دیوارهای فاصله را کنار بزنم چرا که به این ایمان و باور رسیده ام که هیچ کس جز تو فریاد رسم نیست و نزدیکتر از تو به من وجود ندارد. پس جوانه های یادت را با اشک ندامت چشمانم دوباره شکوفا میکنم....... امید که پذیرا باشی.
ادامه مطلب
پدرم همیشه می گوید " این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند" البته من هم میخواهم درسم را بخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج میدانم. تازه دایی دختر عمهی پسر همسایهمان در آمریکا زندگی میکند. برای همین هم پسر همسایهمان آمریکا را مثل کف دستش میشناسد. او میگوید "در خارج آدمهای قوی کشور را اداره میکنند" مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است. ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد با یک خانم... البته آن قسمتهای بیتربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجیها خیلی پر زور هستند و همهشان بادی میل دینگ کار میکنند. همین برجهایی که دارند نشان میدهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کردهاند. ما اصلن ماهواره نداریم. اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامههای علمی آن را نگاه میکنیم. تازه من کانالهای ناجورش را قلف کردهام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکاییها بر خلاف ما آدمهای خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل میکنند و بوس میکنند. اما در فیلمهای ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم مینشینند که به ضعم بنده همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود. در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمیشود و نخبههای علمی کشور مجبور میشوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش میشوند. مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان میدهد که از یک خانوادهی کارگری بوده اما تا میفهمند که نخبه است به او خیلی بودجه میدهند و او هم برق را اختراع میکند. پسر همسایهمان میگوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شبها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم. من شنیدهام در خارج دموکراسی است. ولی ما نداریم. اگر اینجا هم دموکراسی میشد چقدر خوب میشد. آنوقت "محمدرضا گلذار" رعیس جمهور میشد و "مهناز افشار " هم معاون اولش میشد. شاید "آمیتا پاچان" و "شاهرخ خان" را هم دعوت میکردیم تا وزیر بشوند. خیلی خوب میشد. ولی سد افصوث و دریق که نمیشود. از نظر فرهنگی ما ایرانیها خیلی بیجمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تنپرور هستیم و حتی هفتهای یک روز را هم کلاً تعطیل کردهایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایهمان شنیدم که در خارج جمعهها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرفهای پسر همسایهمان از بی بی سی هم مهمتر است. ما ایرانیها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من میگوید "تو به خر گفتهای زکی". ولی خارجیها تیز هوشان هستند. پسر همسایهمان میگفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان میروند و آخرش هم بلد نیستند یک جملهی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد. . این بود انشای من
ادامه مطلب
چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !
کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی !
و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... !
ادامه مطلب
The strength of a man The strength of a man isn’t seen in the width of his shoulders The strength of a man isn’t in the deep tone of his voice The strength of a man isn’t how many buddies he has The strength of a man isn’t in how respected he is at work The strength of a man isn’t in how hard he hits The strength of a man isn’t how many women he’s Loved by It is in the burdens he can understand and overcomThe strength of a man isn’t in the weight he can lift
ادامه مطلب = Beauty of a Woman
The beauty of a woman Is not in the clothes she wears… The figure she carries
The beauty of a woman must be seen from her eyes
The beauty of a woman Is not in a facial mole
It is the caring that she lovingly gives
ادامه مطلب
لحظه های دلتنگی
امشب افکارم دربدر و سرگردان در دریای یاد تو اند نمیدونم ، شاید واژه های آسمونی امشب با من غریبگی کردند که کارم به دریا کشید دلم میخواست پنجره فاصله ها رو میشکوندم ، پر میکشیدم و از باغ خاطراتمون سبدی از برگهای اقاقی برای مرحم زخم لحظه های دلتنگی بدون تو بودن میچیدم . آخه زخم دوریت بد جوری آزارم میده.
ج- علیخانی
ادامه مطلب
مهمون شبونه
هوس ترانه خوندن به سرم زد ترانه ای که یه عمره در آرزوی خوندنش بودم ... میدونین اخه شعراش رو از دفتر خاطراتم یواشکی دزدیده بودم حس کردم با خوندن ترانه غنچه های حضور اون مهمون شبونه قلبم میشه .. گوش بدین ، سکوت رو نشکنین داره صدای پاش میاد آخه اون امشب مهمون ، خیال ترانه ساز منه.....
ج - علیخانی
ادامه مطلب
در باره عشقبازی
خوشی زنبور در گرد آوردن نوش گلهاست، و خوشی گل، در سپردن نوش خود به زنبور. برای زنبور گل چشمه ای از زندگی است و گل،زنبور را به دیده ی پیام آور عشق می نگرد. و داد و ستد شادکامی برای زنبور و گل ، هر دو، یک نیاز و نشئه است. ای مردم در خوشیهای خویش چون گلها و زنبوران باشید. ( جبران خلیل جبران)
ادامه مطلب گرگهای با ایمان
قصابهای شهر من بس با ایمانند گوسفندان را با اعتقاد وذکر خدا سر میبرند گوسفندان نسل اندر نسل قرنهاست تیزی ایمان آنها را بر گلوی خود احساس کرده اند قصابهای شهر من به گوسفندان ..... گوسفندان ایستاده در مسلخ آب می دهند مبادا تشنگی آنها را از تاب و توان بیندازد قصابهای شهر من گرگهای با ایمانند
(یادداشتهای روزانه یک دیوانه)
ادامه مطلب aidn sjl شهید ستم قانون آدمی
آیا زن جوانی هستی که خداوند او را زیبایی بخشیده، اما به دام شهوت پست یک توانگر افتاده ای که تو را فریب داده و پیکرت را ، و نه دلت را، خریده و خودت را در تیره روزی و نو میدی رها کرده است؟ چنانچه در شمار این هایید ، شهید ستم قانون آدمی هستید. شما بدبختید....... و تیره بختی شما پیامد بیدادگری زورمندان، ستم خودکامگان، سنگدلی دارایان و خودخواهی هرزه دران و آزمندان است. آرام باشید، شما ناتوانان دلبند من. زیرا در پس و آنسوی این جهان خاکی نیرویی بزرگ جای دارد . نیرویی که سراسر داد، بخشندگی، دلسوزی و مهربانی است. شما گلی هستید که در سایه روییده نسیم آرامی خواهد وزید و دانه های شما را به روشنایی آفتاب خواهد برد. و در آنجابار دیگر در زیبایی خواهید زیست.
جبران خلیل جبران
ادامه مطلب
معجزه ی شرقی
شاعر:سعید اصلانی/کیومرث حیدری
با تو این ثانیه ها معنی تکرار نبودن
باور آینه ها جرات انکار نبودن بودنت معجزه شرقی باران و عطش تو نبودی روز و شب این همه تبدار نبودن تو نه سحری تو نه جادو نه سرابی می دونم تو نه آغاز یه رویا نه یه خوابی می دونم
تو همون آیت نوری توی شبهای سیاه توی آوار تباهی تو امیدی تو پناه با تموم خستگیهام با همه دلبستگیهام لب خاموشم تو رو چون شعری واسه فریاد کم میاره تو کویر تشنه روح من بگو باز بارون بباره گر چه هنوزم ثانیه ها خورشید از من می گیره اما نذار این شب شده باز تو تن ظلمت بمیره ثانیه ها ثانیه ها وسعت فریاد منه کاری بکن کاری بکن فرصت میلاد منه
ادامه مطلب
بغض گریه
نخون برام آواز تلخ رفتن سخته برام از عشق تو گذشتن بی تو مثل چکاوکی غریبم که بالش رو با تیر غم شکستن بغض گریه تو گلوم زنجیر غصه به پام تو منو تنها نذار بوی غم داره صدام دیگه شعر عاشقونه بی تو واسه کی بخونم توی این ایل پریشون به امید کی بمونم دست نیازم رو بگیر که خسته شد بی تو بودن برام عذابه صدای سازم و بشنو که می خونه بی تو شادی برام سرابه بغض گریه تو گلوم تو منو تنها نذار بوی غم داره صدام خیلی سخته توی آلونک تنهایی نشستن با دلی لبریز فریاد لب صد شکوه رو بستن تموم حرف هارو من نمیشه با تو بگم ولی سربسته بدون نمی شم طعمه غم بغض گریه تو گلوم زنجیر غصه به پام تو منو تنها نذار بوی غم داره صدام نخون برام آواز تلخ رفتن سخته برام از عشق تو گذشتن بی تو مثل چکاوکی غریبم که بالش رو با تیر غم شکستن بغض گریه تو گلوم زنجیر غصه به پام تو منو تنها نذار بوی غم داره صدام دیگه شعر عاشقونه بی تو واسه کی بخونم توی این ایل پریشون به امید کی بمونم دست نیازم رو بگیر که خسته شد بی تو بودن برام عذابه صدای سازم و بشنو که می خونه بی تو شادی برام سرابه بغض گریه تو گلوم تو منو تنها نذار بوی غم داره صدام خیلی سخته توی آلونک تنهایی نشستن با دلی لبریز فریاد لب صد شکوه رو بستن تموم حرف هارو من نمیشه با تو بگم ولی سربسته بدون نمی شم طعمه غم بغض گریه تو گلوم زنجیر غصه به پام تو منو تنها نذار
به یادافتخار موسیقی ایران مرحوم منوچهر طاهر زاده ادامه مطلب
تو رفتی
در جاده زندگی بدون احساس از کنارم گذشتی و صدای پای رفتنت در زوزه حزن انگیز باد گم شد لرزه بر پیکره جسم زخم خورده از تازیانه زمانم افتاد..... و اینجنین بود که قلب بیمارم از تپش ایستاد تو رفتی و زمان گذشت و در انتهای جاده زندگی فهمیدم ، چه حرفهای نا تمام و نا گفته در درون قلبم زندانی ست حرفهای اسیر در چنگ دلتنگی ها حرف دل مردگیها حرف نیاز و..... اختیاج به تو با رفتنت بود که لحظه غربت را با تمام وجود غمگین یافتم هراسان از کابوس دهشتناک بی تو بودن در بن بست بی انتهای کوچ از زمین گذشتم و زمان را طی کردم و بسان موج سرگردان جدای مانده از مام ساحل ، آغوشت را جستجو کردم افسوس ...... افسوس...... خیلی زود دیر شده بود رفته بودی و با رفتنت .... اشک حرمان در خرمن دیدگانم به یادگار جاری ساختی تو رفتی .... زمان ایستاد..... ودر انتهای جاده زندگی .... مات و سرگردان با کوله باری از حسرت فهمیدم .. در دوست داشتنت.... خیلی زود دیر شده بود خیلی زود دیر شده بود.
ج - علیخانی
ادامه مطلب
|