می نویسم ... یکی بود یکی نبود
تو بدون ... غصه ها بیش و کم نبود !
می نویسم ... توی شهر مرده ی آدمکا...
تو بدون ... نقاب زدن که عار نبود !!!
می نویسم ... بهونه ی قشنگشون تو زندگی
تو بدون ... حسرت و دیوونگی بود .
می نویسم ... دلاشو ن از سنگ ولی کاغذی بود !
تو بدون ... که فکراشون پوسیده و ماشینی بود
می نویسم ... صبح که از خواب پا میشن وضو دارن !
تو بدون ... دنبال دل شکستن و گول زدنن !!
می نویسم ... همشون عادت دارن به همدیگه دروغ بگن
تو بدون ... زخم زبون یواشکی بهم میگن
می نویسم ... آینه پر از غبار دوریه !!!؟
تو بدون ... درد تموم عاشقا ...تو این زمین ...
غصه و .... بی وفائیه .... غصه و بی وفائیه !!!
ج _علیخانی