|
زندگی
پرنده
مشرق زمین
فلسفه و عرفان
گاهی باید رفت
من خودمم
عصر نفرین شده
|
|
من گم شده ام
سال هاست
بی سوار
در گستره ی بی آغاز و پایان
میانِ هزارتوی بی جوابِ سؤال
میانِ انباشتِ نشیب و فرازِ بسیار
من گم شده ام
در ثانیه های تردید
میانِ گام های مرددِ احساس
بی همزاد
من سال هاست
گم شده ام
در طاعونِ هویتِ زمان
در رشدِ شاخه ی بلوغ
و در جستجوی تابشِ آفتاب
گم شده ام
مشکوک و بی جواب
در کشمکشِ جُستن و ماندن
در انبوهِ کاغذ
و در چرخشِ بی وقفه ی نیاز
من گم شده ام
در ناخدایانِ رمز و راز
میانِ فصول
میانِ زادن و مردن
سال هاست
گم شده ام
در یافتِ خانه ی روشن
میانِ انبوهِ تاریک
در باریک کوچه ی جهل!
نظرات شما عزیزان:
|
 نویسنده : جعفر علیخانی
 تاریخ :
|
|