با تو در ثانیه ها
کاش دلها در چهره ها بود

زندگی پرنده مشرق زمین فلسفه و عرفان گاهی باید رفت من خودمم عصر نفرین شده


چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده‌ به‌ گوری !
چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم !
بر پشت سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه‌یی بیهوده است.
بوی پیرهنت
این‌جا
و اکنون. ــ
کوه‌ها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضور مأنوس دست تو را می‌جوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج می‌زند.
بی‌نجوای انگشتانت
فقط. ــ
و جهان از هر سلامی خالی‌ست.

احمد شاملو



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : جعفر علیخانی تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به با تو در ثانیه ها مي باشد.