شبانگاهان ...
در سرنوشتی سرشکبار !
خالقم مرا نوازنده
و محبوبم را ساز ی خوش صدا در زندگی آفرید.
در اوهامی برخاسته از مستی و جنون
خود را برتر از او یافتم !!
غرق در دریای بی مهری و خودخواهی
چه ساعتها که مغرور ،
زخمه بر سازم زدم
ولی افسوس...!!
هر چه بیشتر نواختم
او را حزن انگیز تر از دوش یافتم .
سحر گاهان ...
که مستی و جنون رفتند ،
او در برم بود .
در حالیکه قلبش... شکسته... بود !!!
سالها بود که قلبش را شکسته بودم .!!!
همسرم را میگویم .!!!!
ج _ علیخانی
نظرات شما عزیزان: