با تو در ثانیه ها

با تو در ثانیه ها
 
کاش دلها در چهره ها بود
Design by : NazTarin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 94
بازدید دیروز : 88
بازدید هفته : 94
بازدید ماه : 470
بازدید کل : 145649
تعداد مطالب : 328
تعداد نظرات : 87
تعداد آنلاین : 1

یکی بود یکی نبود ، داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود. 
دراذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن. با هم ساختن. برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که : یکی بود، دیگری هم بود. همه با هم بودند. !
و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم. از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگری ست.
هیچ کس نمی داند، جز ما.!  هیچ کس نمی فهمد جز ما.!  و آن کس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن.!
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

نمی دانم چرا تمام حکایات با یک واژه آغاز میشد. حدیث تکراری، افسانه ای
غمگین، داستانی شیرین یکی بود یکی نبود آن یکی که نبود کجا بود؟ چرا نبود؟
آن یکی که بود بدون آنکه نبود چگونه بود؟
چرا هیچ حکایتی با یکی بود و یکی بود آغاز نشد؟
و چرا در تمام افسانه ها کلاغ به خانه اش نرسید؟
کلاغ در کجا ماند ؟
و چرا تمام افسانه ها راست نبود؟
و چرا بالا رفتیم ماست بود پایین آمدیم دوغ بود
چرا قصه ما دروغ بود؟
قصه ما راست بود.
حقیقت بود.!
تلخ بود ... افسانه نبود.!
حکایت بود . !!



نظرات شما عزیزان:

شاهرخ
ساعت1:18---12 شهريور 1392
امشب با این نوشته بسیار زیبای شما یه دل سیر گریه کردم.خیلی خیلی زیباست.موفق باشی.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط جعفر علیخانی